سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غزل دووووونی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

سلام نامه

    نظر

با سلام به دوستان عزیز شاعر و شعر دوستم اینجا دور هم جمع شدیم که شعر بگیم و شعر بشنویم وکلا کلی دور هم از زبان فارسیمون لذت ببریم لطفا منو از نظرات ارجمندتون بی نصیب نگذارید

با تشکر....


دیر آمده ای...

دیر آمده ای بلبل قلبم ز غمت مرد

 باغ گل این کلبه ی محزون تو پژمرد

 

دیر آمده ای از غم عشق تو شکستم

صد قافله آمد من از عشقت نگسستم

 

دیر آمده ای شام شد و خواب تو دیدم

در ظلمت شب پرتوی مهتاب تو دیدم

 

دیدم که تو یوسف شدی و شهر هلاکت

 من همچو زلیخا شده ام محو نگاهت

 

تو دور شدی خاک شدم من جگرم سوخت

این قلب من اما همه دم چشم به در دوخت

 

تو بال گشودی و به عرشت بنشستی

تو بال گشودی و مرا بال ببستی

 

تو درو شدی قلب مرا سخت شکستی

در بند دل من که نبودی ز چه رستی

 

رستی و دل عاشق مارا تو شکستی

رستی و مرا دست و پرو بال ببستی

 

حال آمده ای جان بستانی که ندارم

گیسوی پریشان بستانی که ندارم

 

دیر آمده ای پیر شد آن روی چو ماهم

ابر آمده گریان شده از ناله و آهم

 

دیر آمده ای بلبل قلبم ز غمت مرد

دیر آمده ای باغ و گلستان تو پژمرد


غم بود و من...

دوش در بالین من غم بود و من

روی تو در محفلم کم بود ومن

 

در هوای تو به هرسو پر زدم

در درون چشم من نم بود و من

 

اشک ها در ساغر و می در کنار

اندرون جام می سم بود و من

 

جرعه ای از می کنارش یه غزل

در غمت بیت از کمر خم بود و من

 

میگزیدم دست و از داغ فراق

آه و حسرت بر لبم دم بود و من

 

شاه بودم تا تو بودی جان من

آب خذر و جامک جم بود و من

 

حالی آنها نیستند لکن ولی

دوش در بالین من غم بود من


...

هادی قافله ی عشقم و در کوی دلت

گمرهم گرچه به امید غمت میپویم

 

آمدم در ره توفیق وصال تو ولیک

سالیانیست ازین ره که رخت میجویم

 

دست در حلقه ی در دارم و چشمم خونین

بر لبم نغمه ی یارب سببی میگویم

 

یاد سرو تو که تا کرد دلم وقت خزان

خشک میگشتم و باز از سر نو میرویم