سلام نامه
با سلام به دوستان عزیز شاعر و شعر دوستم اینجا دور هم جمع شدیم که شعر بگیم و شعر بشنویم وکلا کلی دور هم از زبان فارسیمون لذت ببریم لطفا منو از نظرات ارجمندتون بی نصیب نگذارید
با تشکر....
با سلام به دوستان عزیز شاعر و شعر دوستم اینجا دور هم جمع شدیم که شعر بگیم و شعر بشنویم وکلا کلی دور هم از زبان فارسیمون لذت ببریم لطفا منو از نظرات ارجمندتون بی نصیب نگذارید
با تشکر....
دیر آمده ای بلبل قلبم ز غمت مرد
باغ گل این کلبه ی محزون تو پژمرد
دیر آمده ای از غم عشق تو شکستم
صد قافله آمد من از عشقت نگسستم
دیر آمده ای شام شد و خواب تو دیدم
در ظلمت شب پرتوی مهتاب تو دیدم
دیدم که تو یوسف شدی و شهر هلاکت
من همچو زلیخا شده ام محو نگاهت
تو دور شدی خاک شدم من جگرم سوخت
این قلب من اما همه دم چشم به در دوخت
تو بال گشودی و به عرشت بنشستی
تو بال گشودی و مرا بال ببستی
تو درو شدی قلب مرا سخت شکستی
در بند دل من که نبودی ز چه رستی
رستی و دل عاشق مارا تو شکستی
رستی و مرا دست و پرو بال ببستی
حال آمده ای جان بستانی که ندارم
گیسوی پریشان بستانی که ندارم
دیر آمده ای پیر شد آن روی چو ماهم
ابر آمده گریان شده از ناله و آهم
دیر آمده ای بلبل قلبم ز غمت مرد
دیر آمده ای باغ و گلستان تو پژمرد
دوش در بالین من غم بود و من
روی تو در محفلم کم بود ومن
در هوای تو به هرسو پر زدم
در درون چشم من نم بود و من
اشک ها در ساغر و می در کنار
اندرون جام می سم بود و من
جرعه ای از می کنارش یه غزل
در غمت بیت از کمر خم بود و من
میگزیدم دست و از داغ فراق
آه و حسرت بر لبم دم بود و من
شاه بودم تا تو بودی جان من
آب خذر و جامک جم بود و من
حالی آنها نیستند لکن ولی
دوش در بالین من غم بود من
هادی قافله ی عشقم و در کوی دلت
گمرهم گرچه به امید غمت میپویم
آمدم در ره توفیق وصال تو ولیک
سالیانیست ازین ره که رخت میجویم
دست در حلقه ی در دارم و چشمم خونین
بر لبم نغمه ی یارب سببی میگویم
یاد سرو تو که تا کرد دلم وقت خزان
خشک میگشتم و باز از سر نو میرویم