...
هادی قافله ی عشقم و در کوی دلت
گمرهم گرچه به امید غمت میپویم
آمدم در ره توفیق وصال تو ولیک
سالیانیست ازین ره که رخت میجویم
دست در حلقه ی در دارم و چشمم خونین
بر لبم نغمه ی یارب سببی میگویم
یاد سرو تو که تا کرد دلم وقت خزان
خشک میگشتم و باز از سر نو میرویم