غم بود و من...
دوش در بالین من غم بود و من
روی تو در محفلم کم بود ومن
در هوای تو به هرسو پر زدم
در درون چشم من نم بود و من
اشک ها در ساغر و می در کنار
اندرون جام می سم بود و من
جرعه ای از می کنارش یه غزل
در غمت بیت از کمر خم بود و من
میگزیدم دست و از داغ فراق
آه و حسرت بر لبم دم بود و من
شاه بودم تا تو بودی جان من
آب خذر و جامک جم بود و من
حالی آنها نیستند لکن ولی
دوش در بالین من غم بود من